خلاصه خبر :   استیو مک کوری در طول زندگی حرفه‌ای خود به مکانهای ناخوشایندی سفر و در مسیر خود تصویر نمادین صادقانه‌ای خلق کرده است. عکس معروف او «دختر افغان» یکی از شناخته شده‌ترین عکسهای این سیاره است.
تاریخ : 22/11/1392      ساعت: 14:02
منبع خبر: مدیر سیستم                
متن خبر







استیو مک کوری در طول زندگی حرفه‌ای خود به مکانهای ناخوشایندی سفر و در مسیر خود تصویر نمادین صادقانه‌ای خلق کرده است. عکس معروف او «دختر افغان» یکی از شناخته شده‌ترین عکسهای این سیاره است.

در حال حاضر او یک کتاب جدید (ناگفته: داستانهای پشت عکس‌ها) تهیه کرده که مروری است بر کارنامه او. مک کوری اخیرا یکی از اعضای «Extreme Team» شرکت سان دیسک شده است. مصاحبه زیر توسط سایت «Americanphotomag.com» با او انجام شده و مک کوری درباره چگونگی تغییر عکاسی و جهان پیرامون ما صحبت کرده است.

شما کتاب‌هایی را (در این سال‌ها) تهیه کردید. آیا روند تهیه و تولید یک کتاب، از زمانی که شما شروع به کار کردید، تغییر کرده است؟

فکر نمی‌کنم تغییر کرده باشد. فرآیند انتخاب کمی متفاوت شده است. ما آن‌ها (عکس‌ها) را چاپ می‌کردیم و بعد از بین آن‌ها دست به انتخاب می‌زدیم. حالا می‌توان بسیاری از فرآیندهای انتخاب را توسط مونیتور یک کامپیو‌تر انجام داد. جدای از این، این دو روش خیلی مشابه‌اند.
هنگامی که در مورد تغییر صحبت می‌کنیم بسیاری از عکاسان به این واقعیت اشاره می‌کنند که به لطف اینستاگرام و وب، سیل تصاویر ما را فرا گرفته است.

 آیا به خاطر این دلیل، تغییری در ارتباط برقرار کردن با تصاویر حس کرده‌اید؟


مردم امروز عکسهای زیادی می‌گیرند اما ما همیشه با تصاویر محصور بوده‌ایم. ۴۰ یا ۵۰ سال پیش ما مجلات و روزنامه‌هایی داشتیم اما حالا اینستاگرام اینترنت و همه این‌ها وجود دارند، این یک تحول است.

این امر مشخصا روی نوع عکاسی مستندی که شما کار می‌کنید چه تاثیری گذاشته است؟

زمانی بود که تعداد کمی از مردم جرات می‌کردند به همسایگی خودشان بروند و از شهر، روستا و استان خود عکاسی کنند. سفر کردن خیلی سخت و گاهی اوقات غیر ممکن بود. ۵۰ سال پیش مردم برای عکاسی به کشورهای خارجی نمی‌رفتند. ولی حالا شما می‌توانید جایی مثل کنیا، برزیل یا نیوزلند را انتخاب کنید و نسبتا رفتن به آنجا مقرون به صرفه است. مردم در حال رفتن به هر گوشه جهان هستند. جهان به سرعت در حال تغییر است. برای مثال هند، مردم تقریبا همه چیز این کشور را دیده‌اند و حالا شما نیاز دارید که کمی عمیق‌تر شوید و کمی در عمق کار کنید. همه «تاج محل» را دیده‌اند، چه چیز دیگری می‌تواند در مورد یکی از زیبا‌ترین قطعات معماری جهان گفته شود؟ چه نظر دیگری می‌تواند داده شود؟ دیگر چگونه می‌توان آن را توصیف کرد؟ چالش این است.

چگونه مکانهایی را که برای عکاسی به آنجا می‌روید انتخاب می‌کنید؟

به جاهای می‌روم که درباره‌شان کنجکاوم. دوست دارم به جاهایی بروم که قبلا آنجا بوده‌ام. اینطوری می‌توانم آن‌ها را بیشتر بررسی کنم. دوست دارم به ایران بروم فکر می‌کنم خیلی جالب خواهد بود. تصمیم (رفتن به) جایی براساس کنجکاوی من شکل می‌گیرد.

روند تحقیقات شما وقتی مکانی را انتخاب می‌کنید به چه شکل است؟

ارزشی در تحقیق نکردن در مورد مکان و رفتن به آنجا بدون هیچ گونه ادراک قبلی وجود دارد. اگر خیلی در مورد یک مکان بخوانید گاهی اوقات می‌شود که ناامید شوید. اگر قصد دارید به نپال، آفریقای جنوبی یا جایی در روسیه بروید هنوز نیاز دارید به قدر کافی بدانید تا وقتتان را تلف نکنید. شما باید حسی از مکانهای مهمی که می‌روید داشته باشید.



به نظر می‌رسد تغییر موضوع مهمی در کارهای شما است. ظاهرا شما به سمت مکانهایی تحت تغییرات اجتماعی و فرهنگی کشیده شده‌اید. چه چیزی درباره تغییر وجود دارد که شما را اسیر خود کرده است؟

برای من این بخش مهمی از زندگی است که چیز‌ها چگونه تکامل می‌یابند. تمام فرآیند زندگی و در‌‌نهایت مرگ، من آن را جذاب و فریبنده می‌بینم. روزی چیز‌ها ناپدید می‌شوند. آن‌ها می‌توانند برای همیشه از دست بروند. به یاد داشتن اینکه چطور بودیم مهم است. نگاه به گذشته کار‌هایم از سال‌ها قبل و دیدن اینکه چطور چیزهایی تکامل یافته‌اند، بخشی است که برایم جذاب است.

مردم همیشه یکی از نمودهای اصلی عکاسی شما بوده‌اند. آیا به دلیل اینکه عکاسی در سراسر جهان رایج‌تر شده، راه‌هایی هم که شما را قادر می‌سازد تا با موضوعات خود تعامل داشته باشید هم تغییر کرده است؟

فکر می‌کنم مردم خیلی بدگمان هستند. من هرگز در مورد مدلی که کار می‌کنم نگران نبوده‌ام. فکر نمی‌کنم هرگز در مورد یکی از کارهای شخصی‌ام از کسی درخواست کرده باشم. نمی‌توانم تصور کنم از کسی بخواهم تا اجازه عکاسی را به من بدهد. این با یک آگهی بازرگانی یا کار شرکتی فرق می‌کند. اما امروزه مردم می‌خواهند بدانند عکس‌ها برای چه هستند، کجا قرار است چاپ شوند. اگر بخواهم از بازی بچه‌ها در پارک عکاسی کنم، شما نسبت به ۲۰ یا ۳۰ سال قبل بیشتر مخالفت می‌کنید. مردم می‌خواهند بدانند چرا شما از این بچه‌ها عکاسی می‌کنید. اما فکر نمی‌کنم فرق زیادی برای من داشته باشد. به نظر من امروزه مردم بیشتر با دوربین‌ها آشنا هستند اما در کل تفاوت زیادی نمی‌بینم.

شما همیشه یکی از استدلال کنندگان این بوده‌اید که یک مکان جدید را باید با یک قدم زدن ساده به همراه دوربین شناخت. آیا این هنوز هم بهترین راه برای تجربه یک مکان است؟

این طبیعی‌ترین راه و مسیر واضحی برای این کار است. به مکانی می‌رسید و به خودتان می‌گویید «بذار اینجا رو امتحان کنم» فکر می‌کنم این راه بهترین مسیر برای ساده کردن سرگردانی و مشاهده گر بودن با دوربینتان است. اگر شما در پاریس یا روستایی در برمه باشید، این به معانی واقعی کلمه، کنجکاو بودن و یافتن آنچه که می‌توانید به آن پاسخ دهید، است. چه چیزی شما را مجذوب خود کرده؟
در ژانر عکاسی خیابانی شما در لحظه حاضرید. این از آن عبارتهای کلیشه‌ای است اما ذهن شما توسط «اینجا» و «اکنون» اشغال شده است. صدا‌ها، بو‌ها. شما می‌توانید چیزهایی پیدا کنید و ببینید که چه هستند. آخرین بار کی بی‌دلیل و بدون هیچ موضوعی برای قدم زدن بیرون رفتید؟ حتی هنگامی که دوربین همراه‌تان است اولین چیزی که نیاز به انجام دادن آن دارید «بودن در یک چهارچوب ویژه از ذهن» است، این به این معنی نیست که مجبورید بیرون بروید و چیزی عکاسی کنید.
این امر باید یک فرآیند طبیعی باشد. یک کنجکاوی برای درک دنیایی که در آن زندگی می‌کنیم. همانطور که زمان می‌گذرد، ما هم به شکل متفاوتی شروع به دیدن چیز‌ها می‌کنیم. سنت افرادی مانند «هانری کارتیر برسون»، «آندره کرتس»، «دوروتا لنگ» یا «واکر ایوانز» روی این موضوع، مشاهده و کنجکاوی درباره دنیایی که در آن زندگی می‌کنیم، بود. این مساله درباره خواست مستندسازی و گزارش از صورتی بود که داستانی باورنکردنی با خود داشت. دوربین‌ات را بردار و بی‌برنامه از در بیرون بزن. این یک جریان آزاد است.



ما چند ماه قبل با «الکس وب» صحبت کردیم و به نظر می‌رسد او هم چنین احساسی داشت. اگر چه می‌گفت این کار در آمریکا دارد، به دلیل پراکندگی حومه و این حقیقت که در بیشتر جا‌ها رانندگی بر پیاده روی تسلط پیدا کرده، سخت‌تر می‌شود.

جدیدا در آتلانتا بودم و دنبال جایی شبیه بروکلین یا کوئینز بودم. جایی با تراکم (جمعیتی) بالا. اما واقعا کسی آنجا قدم نمی‌زد. مثل لس آنجلس. تقریبا هیچ ترافیک عابر پیاده‌ای وجود ندارد. مگر اینکه شما جایی شبیه به سانست بلوار باشید. جهان در حال یک جور شدن است، هنگامی که در یک فرودگاه قدم می‌زنم فکر می‌کنم این «آینده» است. تمام فرودگاه‌ها شبیه به هم به نظر می‌رسند. آن‌ها از فولاد و شیشه هستند. شما در یک مرکز خرید قدم می‌زنید و این می‌تواند در کلیولند باشد. تقریبا هیچ فرقی وجود ندارد. من به فرهنگ منحصر به فرد یک مکان علاقه مند‌تر هستم. چه چیزی «یمن» را بی‌نظیر می‌سازد؟ چرا به «برمه» می‌روید اگر شبیه به جاهای دیگر است؟ ما به این مکان‌ها می‌رویم چون می‌خواهیم بدانیم آن‌ها چطور زندگی می‌کنند. می‌خواهیم غذا، موسیقی و معماری (آن‌ها) را درک کنیم. می‌خواهیم ببینیم آن‌ها چطور کار می‌کنند، ما «تفاوت‌ها» را دوست داریم، فرهنگ یگانه‌ای که دارند را دوست داریم. این تفاوت‌‌ همان چیزی است که همیشه عکاسان را جذب می‌کند. به مکان متفاوتی برده می‌شوید و می‌خواهید الهام بگیرید.

آیا انتخاب ادوات دوربین به چیزی بیشتر از یک مساله تبدیل شده؟


نمی‌خواهم که خیلی فنی برخورد کنم. از همه این چیز‌ها بدم می‌آید. اما فکر می‌کنم دیجیتال یک گام رو به جلو است. در انتها این فقط به این امر بستگی دارد که عکس شما چطور به نظر می‌رسد. آن را چاپ می‌کنید و روی میز می‌گذارید. آنجاست که همه چیز ثابت و هر چیز دیگری‌‌ رها می‌شود. اگر ۱۰ یا ۱۲ سال قبل در مورد عکاسی دیجیتال صحبت می‌کردیم این گفتگو قطعا متفاوت بود. حالا فکر می‌کنم دیگر سوالی نمانده باشد. با این همه، هر آنچه که کسی می‌خواهد با عکس انجام دهد تا برسد به آنچه که دیگران می‌خواهند چه با دوربین پینهول باشد، چه با لایکا و چه با دوربین با مونیتور 8Χ10 یا هر چیز دیگری، این دیگر کار شماست، مثل یک شعر می‌ماند. شما شعر را روی میز گذاشته‌اید، آن را می‌خوانید و هیچ کس از شما نمی‌پرسد که تایپش کرده‌اید و یا با دست نوشته‌اید. هیچ کس اهمیت نمی‌دهد که چقدر طول کشیده یا چند پیش نویس انجام داده‌اید. چند عدد عکس گرفته‌اید، این مهم نیست، پرینت نهایی (کار شما) ملاک است.

ی/پ. اختصاصی مرکز فرهنگی میثاق

كليه حقوق اين اثر متعلق بهhttp://www.Misagh.netميباشد.
هرگونه تقليد و نقل مطالب بدون ذكر منبع ممنوع می باشد.