خلاصه خبر :   اگر پیگیر خبرهای مهم و اغلب دردناک مصر در ماه اخیر بوده اید، یا حتی اگر، از کنار روزنامه فروشی رد شده اید، احتمالا چشمتان به عکسهای مصعب الشامی خورده است.
تاریخ : 20/02/1393      ساعت: 10:59
منبع خبر: مدیر سیستم                
متن خبر








اختصاصی میثاق: اگر پیگیر خبرهای مهم و اغلب دردناک مصر در ماه اخیر بوده اید، یا حتی اگر، از کنار روزنامه فروشی رد شده اید، احتمالا چشمتان به عکسهای مصعب الشامی خورده است. اگرچه، الشامی دو سال و نیم است عکاسی خبری می کند و در ابتدا فقط به صورت آماتور کار می کرده است، با این حال، عکسهای تاثیر گذار، احساسی و اغلب خصوصی که او از محل زندگیش یعنی قاهره گرفته است، طرفداران فراوانی مخصوصا در فلیکر (سایت مخصوص عکس) پیدا کرده است.


من روز دوشنبه از طریق اسکایپ با الشامی صحبت کردم که در حقیقت زمان حکومت نظامی ارتش بوده است و او می گوید که بیشتر این زمان را با دوستانش می گذراند و "وزن اضافه می کند".  متن مصاحبه ی ما در زیر آمده است:


معترض طرفدار اخوان المسلمین در طی درگیری با نیروهای امنیتی در قاهره ایستاده است. (مصعب الشامی، AFP،GETTY IMAGES)


وورد ویوز (Worldviews) : شما اولین بار در 18 روز اول سال 2011 عکاسی-خبرنگاری را آغاز کردید، یعنی زمانی که معترضان، حسنی مبارک را از قدرت برکنار کردند، بنابراین حرفه ی شما به نوعی دو سال و نیم انقلاب مصر را دنبال کرده است. این تجربه را یعنی تجربه ی عکاسی از این اتفاقات مهم در کشور خودتان را چطور می بینید؟

مصعب الشامی: به نظرم این تجربه شبیه عکس گرفتن از داستان خوبی است که بد پیش رفته است. در سال 2011، زمانیکه احتمالات فراوانی پیش رو بود، نشانه هایی از امید، قدرت اراده و مقاومت وجود داشت. همه ی اینها معادل انقلابند. همه چیز هنوز شبیه یک رویا بود. اما اتفاقات بسیار بد پیش رفتند.
 
و و: آیا احساس می کنید مشاهده ی این اتفاقات از نگاه یک عکاس-خبرنگار به شما دیدی خاص و متمایز نسبت به آنچه که در حال وقوع است می دهد؟

م ا: قطعا زاویه و بعدی اضافی به نگاهم می افزاید و البته من فقط به مسائل از جایگاهی بالاتر نگاه نمی کنم، تنها گاهی واقعا زمانی که شما بالای ساختمانی در میدان تحریر هستید و به جمعیتی عظیم نگاه می کنید، این اتفاق می افتد. در واقعیت شما نمی توانید فاصله ای بین دید شخصی و حرفه ای ایجاد کنید. به عنوان فردی مصری، و البته به عنوان کسی که خودش در انقلاب شرکت کرده است، نمی توانید خود را از آنچه در حال وقوع است جدا کنید.

من تصاویری داشته ام که تمام این اتفاقات را درباره ی چیزی مستند کرده اند که شاید یک انقلاب کامل نبود، اما لحظه ای انقلابی در آن وجود داشت که متاسفانه به این شرایط کابوس واری منجر شده است که ما الان در آن به سر می بریم و همین واقعیت نه نتها به این کمک می کند که پیگیر چیزی باشید که دارد اتفاق می افتد بلکه کمکتان می کند به عقب نگاهی بیندازید و ببینید کجا و چه زمانی اتفاقات دیگر خوب پیش نرفتند.

و و: آیا به عکسهای قدیمی تان که از دوسال پیش تا حالا گرفته اید زیاد نگاه می کنید؟

م ا: (می خندد). صادقانه بگویم که خیلی تلاش کرده ام این کار را نکنم. روزی دوستی گفت که این کار مانند این است که بعد از آنکه زوجی طلاق گرفته اند، بنشینند و به آلبوم عکسهای عروسی شان نگاه کنند.  به نظرم همین مثال، همه چیز را بسیار خوب بیان کرده است زیرا موقعیت کنونی، نگاه کردن به این عکسها را بسیار سخت ودردناک می کند زیرا در آن اتفاقات لحظاتی بوده اند که مردم متحد کنار هم و در برابر چیزی ایستاده بودند که درست و خوب بود و ارزش مبارزه را داشت.

بنابراین نه، واقعا به آن عکسهای قدیمی نگاه نکرده ام ابته برای انجام مراحل مستندسازی، قطعا کمی به آنها رجوع می کنم. با این حال، سعی می کنم زیاد سراغشان نروم. همانطور که گفتم، شما نمی توانید خودتان را از این اتفاقات جدا کنید.


معترض طرفدار اخوان المسلمین ظرف غذایی را در دست دارد که قبل از آنکه نیروهای امنیتی اجتماع چندهزار نفری مردم در Rabaa را پراکنده کنند، از آن برای پختن غذا در خیابانها استفاده می کردند. (EPA/MOSAAB ELSHAMY)

و و: فکر می کنید در طی دوسال گذشته، از کارتان چه چیزهایی درباره ی عکاس-خبرنگاری یاد گرفته اید، درباره ی پوشش حوادث مهم تاریخی از طریق عکس؟
 
م ا: عکاسی بیش از هرچیزی به من کمک کرده است ارزش کارم را بفهمم. اما حسم این است که بیشتر به عنوان انسان چیزهای زیادی به من افزوده است تا به عنوان عکاس. پیگیری همه ی این اتفاقات و نگاه کردن به آنها از پشت لنز دوربین، همواره بعدی تازه به من داده است.

در برخی لحظه ها مخصوصا هنگام مواجه با خشونت، حس می کنید اتفاقات بیشتر به عنوان انسان بر روی شما تاثیر می گذارند زیرا شما در آنجا حضور داشته اید، اما در واقع قضیه طور دیگری است. شما خودتان را در هیچ کدام از تصاویری که گرفته اید نمی بینید. شما تقریبا اصلا دیده نمی شوید زیرا باید اتفاقات را پوشش دهید نه اینکه دیده شوید. باید تا آنجاییکه امکانش هست نامرئی باشید. اما در نهایت، شما هر لحظه ی آن اتفاق را زندگی کرده اید و مدارکی را از وحشتی که اتفاق افتاده است، ثبت کرده اید.

از دید حرفه ی عکاس-خبرنگاری، برایم بسیار با ارزش است که اتفاقات مهم چگونه تنها در چند ثانیه اتفاق افتاده اند. این چیزی است که همواره در ذهن من وجود دارد. شما به عنوان عکاس همیشه باید دوربینتان آماده ی عکس گرفتن باشد، ما به آن می گوییم، در حالت انفجار. من عکسهای پشت سر هم بسیاری را دارم که مثلا با کسی آغاز می شود که ایستاده است، اما در طی شش یا هفت عکس بعدی، گلوله ای به سرش خورده و کل ماجرا، تنها در کمتر از یک ثانیه اتفاق افتاده است.  
نتیجه ی چنان لحظه ای، یعنی لحظه ای که آن مرد تیر خورده است یا سعی کرده است از گلوله ای فرار کند که کس دیگری را می کشد، بسیار اهمیت دارد، و اغلب اوقات، همین به معنای گم شدن است. تمام تلاش من این است که در عکسهایم روی چنان چیزی تمرکز کنم، آدمهای کمتری در عکسهایم داشته باشم، مثلا تنها یک مرد که کنار دوست کشته شده اش نشسته است، یا مادری که بر سر جنازه ی دخترش گریه زاری می کند. عمل کشتن کسی توسط کس دیگر، عملی است بسیار فردی.


زنان معترضی که در حال خواندن آیاتی از قرآن هستند، درست هنگامیکه نیروهای امنیتی به اجتماع طرفدراران مرسی حمله می کنند. (EPA/MOSAAB ELSHAMY)


و و: این یکی از چیزهایی است که به نظرم عکسهای شما را واقعا متفاوت می کند، اینکه شما درون این حوادث به واقع پر آشوب می روید و این لحظه های کوچک، خودمانی و تقریبا آرام را ثبت می کنید. مانند معترضی که در حال استراحت است. یکی از عکسهای مورد علاقه ی من همانی است که دو زن را در حالی نشان میدهد که وسط آشوب و شورش نزدیک Rabaa نماز می خوانند. آیا به دنبال چنین صحنه های کوچکی می گردید یا اینکه به نوعی به سمت آنها پرتاب می شوید؟

م ا: شاید هر دوی این حالت ها. اما این چیزی است که من برای شکارش آمده ام، یعنی همان داستان های کوچک درون تصاویر بزرگ، فراتر از گروه مردم، چیزهایی که تبدیل می شوند به اشیایی تنها و در آنها می توان هر کسی را با نامی صدا کرد. گاهی به خودم یاد می دهم که حتی زمانیکه دوربین همراهم نیست این کار را انجام دهم، زمانی که در خیابان ها راه می روم و فقط سعی می کنم بسیار دقیق و از نزدیک به همه چیز نگاه کنم. این نوعی تمرین است.

و و: هنگامیکه این کار را می کنید(یعنی در خیابان قدم میزنید)، به دنبال چه هستید؟

م ا: لزوما به دنبال شخص خاصی نیستم. فقط سعی می کنم مردم را از جمع، اشیا را در فروشگاهها و پنجره ها را در ساختمانهای بزرگ جدا کنم. این معمولا کاری است که هنگام تمرین کردن انجام می دهم. در تظاهرات یا درگیری ها، فکر کنم عادتم شده است که خیلی نزدیک حوادث شوم. من اصلا طرفدار عکاسی هوایی و یا عکاسی از بالا نیستم.

در یک حرکت دسته جمعی مردمی که برای هدفی مشترک گام بر می دارند، چیزی قوی وجود دارد، اما این جمع، از آدمهای شبیه به هم تشکیل نشده است. وقتی که خیلی خیلی نزدیک می شوید، وقتی تا آنجاییکه می شود زوم می کنید، متوجه تفاوتهایی می شوید که تصویر کامل تری به شما می دهند. من شخصا، از لنزهای زوم دار استفاده نمی کنم، در نتیجه، خودم تا آنجاییکه می توانم به صحنه ها نزدیک می شوم.

و و: واکنش مردم هنگام برخورد با شما در چنان موقعیت هایی که خیلی خیلی به سوژه تان نزدیک می شوید چگونه است؟

م ا: معمولا اولین کاری که می کنند ژست گرفتن است(می خندد). من به طور معمول پنج تا ده عکس از آنها در حال ژست گرفتن  می گیرم، سپس سعی می کنم وانمود کنم که کارم تمام شده است. از آنها می خواهم که به سر کارشان بروند، سپس باز می گردم و عکسهایی طبیعی تر و واقعی تر از آنها می گیرم. اگرچه، در طول درگیری ها، همه بسیار وحشتزده هستند و نگرانی هایشان بیشتر از زمانیست که در تظاهرات و گرد هم آیی ها هستند. در هرحال، کار سختی است بین هجوم نیاوردن به حریم خصوصی مردم و در عین حال شکار صحنه ای خودمانی و واقعی تعادل بر قرار کنیم. 


مرد جوانی کنار اجساد معترضانی گریه زاری می کند که طی درگیری های قاهره کشته شدند. (EPA/MOSAAB ELSHAMY)


و و: می خواستم راجع به یکی از عکسها صحبت کنم که شما واقعا به خوبی این تعادل را برقرار کرده اید. همان عکسی که سه شنبه ی گذشته، روی جلد نیویورک تایمز بود، یک روز بعد از آنکه نیروهای امنیتی به گردهمایی طرفداران مرسی حمله کردند و صدها غیر نظامی را کشتند. تصویر مرد جوانی را نشان می دهد که روی جسد کسی خم شده است و موبایلی در دست دارد. می توانید درباره ی چیزی که در آن عکس دیدید و حسی که از گرفتن آن به شما دست داد صحبت کنید؟

م ا: قطعا او تنها فرد آنجا نبود. او دست دوست مرده اش را گرفته بود. فکر کنم اسم دوستش عبدالرحمن بود. زیرا او مدام آن اسم را پای تلفن تکرار می کرد. مردم زیادی آنجا دنبال افراد خانواده شان می گشتند و می خواستند بدانند آیا آنها نیز جزء کشته شدگان هستند یانه. معلوم بود که او مدتهاست آنجا ایستاده است. دیگر گریه اش بند آمده و کنار جسد خم شده بود.

وقتی کسی به سردخانه ی بیمارستانی می رود اول در شوک کامل فرو می رود، بعد از آن، اما، در آنجا می ماند تا زمان بیشتری را با جسد بگذراند. دلش می خواهد در سکوت کامل باشد و در سکوت و با آرامش به سوگواری بپردازد. و این دقیقا همان کاری بود که آن مرد انجام می داد. تلفنی در دستش بود و به آن جواب میداد. با هرکسی که صحبت می کرد چیزی شبیه این می گفت که " او دیگر مرده است". و باز دوباره دست دوستش را در دستش می گرفت. آنقدر آرام داشت با دوستش حرف می زد که من نخواستم بیش تر از آن مداخله کنم. اما من می شنیدم که به عربی به دوستش می گفت: " منو ببخش، منو ببخش، متاسفم."

تماشای این صحنه خیلی سخت بود. فکر کنم او ساعتها در آنجا ماند. اینجا فقط یک سردخانه نبود بلکه نیمی سردخانه، نیمی بیمارستان بود. همه چیز به هم ریخته بود. گرم بود. پر از جسد بود. باید قطعه های یخ روی اجساد می گذاشتند زیرا هوا خیلی داغ بود و پنکه ها دیگر جواب نمی دادند. اما او غرق دنیای خودش بود.


معترض طرفدار مرسی هنگام درگیری با نیروهای امنیتی رودررو شده است. (MOSAAB EL-SHAMY/AP/Getty Images)


و و: میخواهم درباره ی عکس دیگری نیز از شما بپرسم. عکسی مربوط به 14 آگوست که معترضی تنها را در Rabaa نشان می دهد، یعنی جایی که نیروهای امنیتی به گروه تجمع کنندگان طرفدار مرسی حمله ور شدند. این مرد روبروی دیواری که تخریب شده است ایستاده و مشتش را بالا گرفته است و نگاهی سرکش بر چهره اش نقش بسته است. آیا پشت این عکس داستانی وجود دارد؟

م ا: این در حقیقت همان آتشی است که خط مقدم را شعله ور کرد. در آن سوی آتش نیروهای پلیس بودند و بولدوزر عظیمی که تمام چادرها را با خود جارو می کرد و می برد. در نتیجه، آنها تا جاییکه می توانستند آتش زیادی را به پا کردند تا به عنوان مانعی از آن استفاده کنند. مردم می رفتند به آن سو و سنگ پرت می کردند و بر می گشتند. این مرد در حال تشویق مردم بود و آنها را به مبارزه و دفاع تحریک می کرد.
و و: پس داشت معترضان هموطنش را نگاه می کرد.
م ا: بله، احتمالا در حال گفتن تکبیر بود و مردم را تحریک می کرد. مردمی که از موانع رد می شدند و به سوی دیگر می رفتند بیشتر در معرض تیر تک تیراندازان بودند. بسیاری از مردم درست روبروی آتش کشته می شدند. جای روشنی برای تک تیراندازان بود . او داشت شهامت زیادی از خودش نشان می داد.  

و و: آیا عکسی هست که مورد علاقه خودتان باشد؟

م ا: من سه تا عکس محبوب دارم.


معترضان در قاهره با پلیس درگیر می شوند.  (Courtesy Mosa''ab Elshamy)


این عکس که در فوریه 2012 گرفته شده، درگیری هایی را نشان می دهد که بعد از قتل عام پورت سعید (بندر سعید) شدت بالایی گرفت.(این بندر جایی است که معترضان، پلیس را متهم می کنند به اینکه در درگیری بین هواداران دوتیم فوتبال کاملا بی مسئولیت عمل کردند که منجر به  کشته شدن 74 نفر شد.). این اتفاق زمانی افتاد که اسکاف (رهبری نظامی، سازمان عالی نیروهای مسلح) همچنان در خیابان محمد محمود (یکی از مهمترین خیابانهای قاهره) بر روی کار بودند. این حادثه خیلی نزدیک وزارت داخلی اتفاق افتاد و معترضان نتوانستند مانع پلیس شوند، بنابراین،این ترقه هارا مستقیم به سمت آنها پرتاب کردند. اما در نهایت تصویر زیبایی به دست داد.  

این عکس دوم برایم عکسی بسیار شخصی محسوب می شود.
 

چشم بندی نشان داده می شود که روی یکی از مجسمه های شیر معروف قرن نوزده روی پل قصر النیل در قاهره قرار دارد. (Courtesy Mosa''ab Elshamy)


این عکس برایم شخصی است زیرا یکی از همین ها در دسامبر 2011 به چشمان خودم اصابت کرد و این برخورد خیلی نزدیک بود. مجبور شدم تحت عمل جراحی قرار بگیرم و خیلی شانس آوردم که چشمم را از دست ندادم. این ماجرا در زمان درگیری های مجلس و نمایندگان اتفاق افتاد. سربازان ارتش که بالای ساختمان ها بودند و از آنجا معترضان را زیر نظر داشتند، همه چیز به سمت معترضان پرت میکردند، پنجره ها و قطعه های بزرگ شیشه. من متوجه آن نشده بودم تا زمانیکه قطعه ی بزرگی از شیشه در مقابل من شکست و تکه ی کوچکی از آن به چشمم رفت.  

این عکس مربوط به شیر قصر النیل در طول اجتماع مردم در قاهره بعد از درگیری های خیابان محمد محمود است. در اینجا به سمت چشمان  20 معترض شلیک شد و مردم روی مجسمه ها را با چشم بند پوشاندند. این ماجرا نه تنها از نظر شخصی برایم خیلی با ارزش است بلکه به این خاطر که این نمادپردازی (سمبولیسم) تبدیل به سلاحی قدرتمند در انقلاب مصر شد، آنرا دوست دارم. مردم نمادها و شمایل تظاهرات کنندگان، اتفاقات خاص و خیابانهای معروف را می سازند.این حرکت های نمادین در سراسر انقلاب مصر وجود داشته است و این یکی همیشه در ذهن من باقی خواهد ماند.
 
و این عکس آخرین عکس از سه عکسی است که شخصا بسیار دوست دارم.


در طی درگیری های منطقه ی عباسیه قاهره در می 2012، معترضی در برابر نیروهای ارتش زانو زده است.  (Courtesy Mosa''ab Elshamy)


این عکس نیز در سال 2012 در طی درگیری های عباسیه ی قاهره گرفته شد. این اجتماع را اسلام گراها ترتیب داده بودند، اما وقتی ارتش به سمت مردم هجوم آورد، بسیاری از انقلابیون نیز به اسلام گراها پیوستند و در نهایت درگیری بین آنها و ارتش شکل گرفت.

البته در آن زمان ارتش اینقدر خشونت به خرج نمی داد که الان شاهدش هستیم، به همین دلیل مردم هنوز می توانستند حرکتهایی این چنینی از خود نشان بدهند، زانو بزنند و با دستانشان علامت پیروزی نشان بدهند.

و و: شما کارهایی نیز در غزه انجام داده اید اما تمرکز اصلی تان روی مصر بوده است. آیا فکر می کنید به عنوان یک عکاس-خبرنگار می توانید دامنه ی سفرهایتان را گسترش بدهید؟ 

م ا: من  قطعا می خواهم بیشتر سفر کنم، زیرا به نظرم سفر بسیار به بعد انسانی فرد می افزاید، و خوب به عنوان عکاس –خبرنگار نیز کمک بزرگی برایم خواهد بود. اما دوست دارم در اینجا بمانم و روزهای سیاه پیش رو را به تصویر بکشم. زیرا به نظر می رسد که هر روز حقیقت بیشتری در مصر گم می شود. رسانه های دولتی و خصوصی  کورکورانه در حال اطاعت از دولتی هستند که برنامه ای به نام "جنگ علیه ترور" را راه انداخته است و همین درباره ی دیگر رسانه های متعصب نیز صدق می کند. حس می کنم باید مردم زیادی، دخالت کنند و آن حقیقت را بیرون بکشند. اما در  طولانی مدت من حتما اینجا را ترک خواهم کرد.

و و: می خواهم درباره ی برادرتان سوال بپرسم که خبرنگار شبکه ی الجزیره است و می دانم که دستگیر شده است، خبر دارید حالش چطور است؟

م ا: با وجود اینکه برادرم در Rabaa در حالی دستگیر شده بود که داشت کارش را می کرد(خبرنگاری)، اما با او به صورت یک معترض برخورد کرده اند ونه یک خبرنگار. به نظرم قصدی در این کار است، زیرا وقتی به عنوان معترض دستگیر شوید، بیشتر اذیتتان خواهند کرد تا به عنوان خبرنگار.

و و: آیا محاکمه ی نظامی پیش رو خواهد داشت؟

م ا: نه، او را به دادگاه غیر نظامیان فرستاده اند و ازش بازجویی کرده اند و 15 روز نیز در بازداشت به سر برد تا زمان محاکمه اش فرا برسد. اتهاماتی که بر او وارد کرده اند، شامل تحریک خشونت فرقه ای، قتل و به هم زدن نظم عمومی است. او حالا در زندان ابو ضبل، (َAbu Zabaal) است و ما نتوانسته ایم به او دسترسی پیدا کنیم. وکلا نیز نتوانسته اند او را ببینند. در این کار نیز قصدی هست. آنها معمولا بازجویی های خود را در شب و درهنگام حکومت نظامی انجام می دهند که همین باعث می شود وکلا نتوانند درکنار متهمان حضور داشته باشند. آنها همچنین هرگونه ملاقات با زندانیان در سراسر کشور را منع کرده اند. اما ما امیدواریم در طول هفته بعد اجازه ی ملاقات با او را به دست بیاوریم. 

منبع: واشنگتن پست


كليه حقوق اين اثر متعلق بهhttp://www.Misagh.netميباشد.
هرگونه تقليد و نقل مطالب بدون ذكر منبع ممنوع می باشد.