خلاصه خبر :   غول از چراغ جادویش درآمده است و نمی‌توان به داخل آن برگرداندش. از حالا به بعد، دنیا با احتمال تبادل هسته و جنگ اتمی زندگی می‌کند.
تاریخ : 21/04/1395      ساعت: 22:05
منبع خبر: مدیر سیستم                
متن خبر
در جشنواره‌ی فیلم امسال ساندنس (Sundance/ آگوست 2007)، فیلم‌های «عجایب زیادند((Wonders Are Many»  فیلمی از «جان الس» درباره ی فرایند ساخت فیلم «دکتر اتمیک»، اپرایی از «جان آدامز» و «پیتر سلار» درباره ی «جی. رابرت اوپنهایمر» و ساخت و انفجار اولین بمب اتم، و همچنین فیلم «نور سفید/باران سیاه»، از «استیون اوکازاکی» به نمایش در آمد. این فیلم آخر شامل مجموعه ای از مصاحبه‌هایی تکان دهنده و تاسف بار با بازماندگان حمله‌های اتمی هیروشیما و ناکازاکی در اوت 1945 است. پخش پشت سر هم این فیلم‌ها به گونه ای این مطلب را القا می کند که گویی آنها همگی با موضوع مشترکی درگیرند و مثلا فیلم «نور سفید/باران سیاه» در واقع در پاسخ به فیلم «عجایب زیادند» ساخته شده است.  

فیلم «نور سفید/باران سیاه» بعد از شروع مختصر و کوتاه نود ثانیه‌ای از تاریخچه‌ی اتفاقاتی که منجر به بمباران شد، این سوال را مطرح می‌کند که:

«چه اتفاق تاریخی در ششم اوت 1945 افتاد؟»

فیلم‌سازان به صورت تصادفی این سوال را از افراد جوانی که در خیابان‌های هیروشیما قدم می زنند می پرسند. اکثر نوجوانان جواب می‌دهند: «نمیدانم». یکی از آنها می‌پرسد: «اتفاق مهمی افتاده است؟». دیگری می‌پرسد: «زمین‌لرزه؟». اوکازاکی تصمیم داشت این سوال را از بیش از سی نفر بپرسد، اما بعد از ده نفر اول، از این پرسش دست می‌کشد. اگر این چیزی است که نسل‌های جوان‌تر درباره‌ی مهمترین اتفاق در تاریخ ژاپن می دانند، وحشتناک است – با توجه به اینکه 75 درصد از جمعیت ژاپن بعد از سال 1945 به دنیا آمده‌اند.

اوکازاکی، نامزد سه دوره‌ی جایزه‌ی اسکار، در شهر ونیس کالیفرنیا به دنیا آمد و بزرگ شد. او آمریکایی بود با اصل و نسبی ژاپنی که بهترین گزینه برای ساخت چنان فیلمی با چنان موضوعی محسوب می شد. آیا نسبت به هیچ کدام از این فرهنگ‌ها، یعنی آمریکایی و ژاپنی احساس تعلق خاطر بیشتری می کند؟

اوکازاکی در این باره می‌گوید: «همیشه حس فاصله‌ای نسبت به هر دو فرهنگ داشته‌ام. من آمریکایی هستم، اما به علت ظاهر خودم، پدربزرگ، مادربزرگ و والدینم با ما رفتاری تحقیرآمیز داشته‌اند. پدربزرگ و مادربزرگم همه چیزشان را در جنگ از دست دادند. پدر و مادرم مورد ظلم و ستم قرار گرفتند و من هم مجبور بوده‌ام که برای فرصت‌هایم دو برابر تلاش کنم. اما من ژاپنی هم نیستم. زمانی که در ژاپن هستم، اگر حرفی نزنم، مثل بقیه‌ام. اما به محض اینکه حرفی بزنم، بیگانه و خارجی‌ام. آن فرهنگ را می‌فهمم، اما جزئی از آن نیستم و نمی‌خواهم هم باشم. پس جواب بله است، فکر می‌کنم برای ساخت این فیلم انتخاب خوبی‌ام چون اگرچه هر دو فرهنگ را به خوبی می‌شناسم، با این حال برای هر دوی آنها -دیگری - هستم.»

اوکازاکی از 25 سال پیش که برای اولین بار از ژاپن دیدن کرد، همواره می‌خواست فیلمی مطرح، قابل درک و قوی درباره‌ی هیروشیما و ناگازاکی بسازد. اما در آن زمان احساس کرد که «توانایی انجام چنین کاری» را ندارد. در ادامه به خاطر می‌آورد که با دیواری از سانسور از هر دو سوی ژاپن و ایالات متحده رو به روست، و نمی‌تواند منابع مالی آن را تهیه کند. وی «فیلم بزرگش» را به حالت تعلیق درآورد و مستندی کوتاه و نامزد اسکار را به نام «کلوپ قارچ(The Mushroom Club)» در سال 2005 ساخت. اوکازاکی توضیح می‌دهد: «آن فیلم ادای احترام و تشکری به مردم هیروشیما، و ادای دینی برای به اشتراک‌گذاشتن داستان‌هایشان با من بود.»

طی مراحل بعد از تولید، سارا برنشتین از موسسه ی فیلم‌ مستند HBO ( کانالی که از 6 آگوست فیلم اوکازاکی را به نمایش در می آورد)، با او تماس می‌گیرد و از او می‌پرسد که آیا علاقه‌مند به ساخت فیلمی «مهم و جاه‌طلبانه» درباره‌ی هیروشیما و ناگازاکی است. اوکازاکی «کلوپ قارچ» را مقدمه‌ای بر «نور سفید/باران سیاه» می‌داند. فیلم اول «دست تماشاچی را می گیرد، و شما به آرامی شهر را نظاره می‌کنید، بازماندگان را می‌بینید، و جزء به جزء داستان را می‌شنوید. می‌خواستم بگویم - با من بیایید، نترسید، فقط بشنوید و تماشا کنید.»

«نور سفید...» مهمترین فیلم اوست. «فیلم خیلی قاطعانه جلو می‌رود، چیزی را مخفی نمی‌کند، و تمام داستان را می‌گوید. فیلم می‌گوید: توجه کنید، این مردم چیزی مهم، آزاردهنده و جذاب برای گفتن دارند.»  

فیلم به وضوح امپرسیونیستی و به شدت تکان دهنده است. علاوه بر رشته مصاحبه‌های گرفته شده از بازماندگان و سه سرباز آمریکایی که ماموریت انجام بمباران را داشتند، اساس بصری و شنیداری قوی «نور سفید/...» به طور دردناکی تصاویر آرشیوی آشفته‌، بازگویی خاطرات بازماندگان از این اتفاق ناگوار، کارتون و موسیقی متنی جذاب -- شامل قطعاتی از گروه اسکاتلندی موگوی Mogwai -- را با هم ترکیب می کند. اوکازاکی می‌گوید برای درک رویکرد فیلم «سر نخ را از موضوع می‌گیرم. مردمی که بسیار خون‌گرم، باهوش، خجالتی و باوقار هستند. تصاویر و موسیقی در خدمت داستان‌هایشان بود، و هرگز تحت تاثیرشان قرار نداد و همچنان توجه ما را به سمت خود جلب کرد حتی زمانی که نیاز به وقفه ای کوتاه در هجوم داستان‌های هیجان‌انگیز داشتیم.»

وی اشاره می‌کند: ندر اکثر فیلم‌های مستند، شما از هیچ کدام از صحنه‌های تاثر برانگیز چشم نمی‌پوشید»، اما داستان‌های هیروشیما و ناگازاکی «بسیار احساسی‌اند -- مثلا بچه‌ای که از پناه‌گاهی بیرون می‌آید و در می‌یابد که همه در مدرسه‌اش مرده‌اند؛ مادری درمانده که بچه‌هایش را در حال سوختن تماشا می‌کند؛ کودکانی که خودکشی می کنند – باید مراقب این باشید که مخاطبتان را خسته نکنید و از دستشان ندهید.»

درباره‌ی موسیقی متن اوکازاکی توضیح می دهد: «یکی از سرگرمی‌های من در هر فیلمی فکر کردن درباره‌ی موسیقی است. از لحظه‌ای که پروژه شروع می‌شود، به هر چیزی که بتوانم گوش می‌کنم. همیشه مبلغی مشخص به نام جستجوی موسیقی دارم و صدها سی‌دی موسیقی می‌خرم، به آنها گوش می‌کنم، و درباره‌ی فیلم فکر می‌کنم.» وی ادامه می‌دهد که «تدوین فیلم را تا پیدا کردن موسیقی مناسب عقب می اندازم.» برای ساخت این فیلم، او تصمیم گرفت که از موسیقی‌های دوره‌های مشخص به دلیل تاریخ‌دار کردن فیلم چشم‌پوشی کند: «اگرچه داستان‌ها برای شصت سال پیش هستند، اما شما می‌خواهید اینطور حس شود که همین الان در حال اتفاق افتادن هستند.»

یکی از جنبه‌های قابل توجه «نور سفید...» حس نزدیکی به مصاحبه شوندگانی است که داستان‌هایشان را بازگو می‌کنند. آیا ترغیب این بازماندگان برای بازگویی قسمت دردناکی از زندگی‌شان دشوار بود؟ اوکازاکی ادامه می‌دهد: «آنها بسیار راغب بودند داستان‌هایشان را برای دنیا تعریف کنند و بگویند چه اتفاقی افتاده بود. خیلی‌ها حتی می گفتند که همسران، بچه‌ها و دوستانشان چندان تمایلی به شنیدن حرفهایشان ندارند و بنابراین از این فرصتی که در اختیارشون گذاشته بودیم با تمام وجود استقبال کردند.»

به طور طبیعی پروژه‌ای مثل «نور سفید...» سوالات و مسائل احساسی، اخلاقی، سیاسی و فلسفی زیادی را برای یک فیلم‌ساز بوجود می‌آورد. اوکازاکی چطور با این مسائل برخورد کرد؟ او توضیح می‌دهد: «تلاش کردم که با موضع سیاسی و اخلاقی مشخصی وارد این پروژه نشوم. امکان داشت چیزی را به خاطر جستجوی چیزی دیگری از قلم بیندازم. تلاش کردم منطقی باشم، تحقیق کنم، فیلم‌ بگیرم و تدوین کنم. کار من همینست؛ که فیلم بسازم و داستان را بدون موضع‌گیری درست و غلط و یا تعین اینکه چه کسی خوب است یا بد، تعریف کنم.»

اوکازاکی قبول دارد که ساخت «نور سفید/باران سیاه» از نظر احساسی توان زیادی از او گرفته است. خودش در این باره می گوید: «آنجا می‌نشستم و به حرفهای کسی گوش می دادم که داشت تعریف می کرد چطور تلاش کرده مادرش را لمس کند آنهم در زمانی که بدن مادرش داشت به مشتی خاکستر تبدیل می شد. بعدها از اینکه به چیزی که می‌شنیدم واکنش احساسی نشان نمی‌دادم نگران شدم، اما به جای آن فکر می‌کردم – وای، این صحنه‌ی بسیار قوی می‌شود. اما وقتی شروع به تدوین مصاحبه‌ها و گشتن بین تصاویر آرشیوی کردم، کاملا بر خلاف انتظارم، به گریه افتادم که لزوما یک واکنش احساسی به یک صحنه خاص نبود بلکه واکنشی بود به تمام این تجربه.»

«نور سفید...» مشخصا بی طرفانه جلو می رود. اما قسمت‌های کمی از فیلم هست که به طور مشخص طرف جناحی را گرفته و یا ژاپن یا ایالات متحده را سرزنش می‌کند (البته باید بدانیم که هر دوی آنها مسئول نتایج اعمال‌شان هستند). هنوز هم درباره‌ی هر دو کشور افشا‌سازی‌هایی صورت می‌گیرد.

«نور سفید/باران سیاه» در نهایت با این جمله پایان می‌یابد که در حال حاضر چهارصد هزار برابر آنچه هیروشیما را نابود کرد، سلاح‌ هسته‌ای در جهان وجود دارد. یکی از نظامیان مسئول بمباران اتمی در فیلم می‌گوید: «غول از چراغ جادویش درآمده است و نمی‌توان به داخل آن برگرداندش. از حالا به بعد، دنیا با احتمال تبادل هسته و جنگ اتمی زندگی می‌کند.»

اما اوکازاکی هدف انسانی‌تری برای فیلم‌اش دارد: «فقط می‌خواهم مردم دیگر درباره ی درست یا غلط بودن بمباران اتمی بحث نکنند و دنبال مقصر نگردند، یا نپرسند چه کسی لیاقتش را داشت یا نداشت، یا مقایسه اش نکنند با دیگر هولوکاست ها و مهر بدتر بودن به آن نزنند. بلکه فقط به داستان آدم‌هایی که آنجا بودند گوش کنند. به حرفهای مردمی که مثل من و شما، پدر و مادرهایمان، بچه‌هایمان و دوستانمان هستند.»

 منبع: documentary.org

كليه حقوق اين اثر متعلق بهhttp://www.Misagh.netميباشد.
هرگونه تقليد و نقل مطالب بدون ذكر منبع ممنوع می باشد.