خلاصه خبر :   10 هزار نفر فاقد شناسنامه یعنی آدم‌هایی که از نظر ما آدم نیستند. حقوق ندارند حتی اجازه سوار شدن به ماشین و آمدن به شهر را ندارند. اجازه کار کردن ندارند. اگر قاچاقی کار کردند پول نمی‌دهند. مریض شدند خدمات درمانی ندارند.
تاریخ : 11/03/1393      ساعت: 18:23
منبع خبر: مدیر سیستم                
متن خبر
گروه فرهنگی مشرق - قصه سیستان و ساخت مستندی از این شهر و دیار که روزگاری است ما خبری از آن نداریم و صدایی ازنشنیده‌ایم به سفر یاسر عرب نویسنده و مستند ساز بر می‌گردد. او همراه با گروهی به سیستان سفر کرد. دردهای بی‌انتهای مردم این منطقه و مشکلات متعددشان را دید و مستندی ساخت با نام «ماهی‌ها در سکوت می‌میرند». این مستند از تلویزیون پخش و به نقد گذاشته شد و توجه‌های بسیاری را به خود جلب کرد اما از آنجا که این مستند ساز این اقدام را کافی نمی‌دانست برای بار دوم همراه با گروهی از عکاسان و مستندسازان تبریزی در قالب گروه عکاسان و مستندسازان جهادی به سیستان رفت تا بار دیگر راوی مشکلات مردم سیستان باشند بلکه گرهی از کارشان باز شود و مشکلی برطرف. اعضای گروه عکاسان و مستند سازان جهادی را دعوت کردیم و باآنها درباره سیستان و این کارشانسخن گفتیم که یاسر عرب، ‌رویا باقری،‌ محسن هادی و صابر قاضی دعوت ما را اجابت کردند. مشروح این نشست در ادامه می‌آید:

**خائن اصلی به سیستان شاه است

قصه سیستان از کجا شروع شد؟

عرب: اتفاقی که در مورد سیستان افتاد،‌ دو تا است. یکی اینکه مساله سیستان چیست و نگاه دیگر این است که ما چه طور به این اتفاق گره خوردیم و سیستان مساله ما شد و به سمت ساخت مستند رفتیم. درباره نگاه تاریخیبه سیستان را آقای هادیمطالعه کردهاست و اسنادی در دست دارد و درباره خیانتی که به مردم ایران شده که در این باره ‌سخن خواهد گفت. درباره این بخش تاریخی باید بگویم این خیانت جانسوزرا خود شاه در حق مردم مرتکب شده و سهل انگاری‌ها به آن دامن زده است. اما آخرین ضربه را شخص شاه وارد کرد و آن هم سر مساله آب هیرمند است.

**مردم مجبور به مهاجرت هستند

قصه شما و سیستان از کجا شروع شد؟

یک طلبه بااخلاص با اسم رضا داودنژاد در منطقه برای تقریب شیعه و سنی کارجهادی می‌کرد. او به منطقه رفت و کار کرد و دید منطقه فارغ از مسائل دینی مشکلات معیشتی بسیار دارد. این طلبه از دنیا رفت اما گزارشی که تهیه کرده بود،‌ ماند وگروه امت واحدهاین گزارش را برای من فرستادند. من گزارش را دیدم و این شد کهعازم منطقه سیستان شدیم صرفا جهت بازنمایی مشکلات آنجا. مشکلات در هم تنیده و مرتبط با همبود ونتیجه اولین سفر منتج به ساخت مستند ماهی‌ها در سکوت می‌میرندشد. این مستند در برنامه راز از شبکه 4 و بعد از برنامه ثریا در صدا و سیما پخش شد و همین اتفاق، امیدی در مردم به وجود آورد. خیلی خلاصه که بگویم مساله اصلی ماهی‌ها در سکوت می‌میرند این است که مردم دسته دسته از این منطقه مهاجرت می‌کنند. این مهاجرت هم ناخواسته و اجباری است. مشکلات معیشتی و آلودگی و آب و هوا، هامون خشکیده، نبودزراعت و دامداریوادارشان می‌کنند دست به مهاجرت بزنند. هیچ صنعتی در منطقه نیست. بعداز کار اولپیگیر بودیم که قسمت دوم مستند ساخته شود چون مساله‌ای برای نخبگان و رسانه‌ها به وجود آورد که بدانندسیستان در مرحله فاجعه قرار دارد. بعد با آقای هادی این ایده را مطرح کردیم که در یک حرکت جهادی با عنوان از تبریز تا زابل از ارومیه تا هامون دوستان رسانه‌ای و عکاس و پژوهشگر ما در قالب گروه مستندسازان و عکاسان جهادی با این هدف که بخش دیگری از مشکلات منطقه بازنمایی و علاوه بر آن راهکارهایی معرفی شود، به سیستان رفتیم. آقای هادی نویسنده گروه بودند. صابر قاضی از دوستان عکاس بود.رویا باقری و منصوره معتمدی و سعید فرجی هم عکاس بودند که در این جمع فقط من و خانم معتمدی ترک نیستیم.

**هامون باید مساله همه ایرانی‌ها باشد

ترک بودن چه ربطی به سیستان دارد؟

عرب: یک مساله ما این بود که سیستان مساله ایران باشد و احساس کردیم خط اریبی از ارومیه به سیستان کشیده شود و نژاد ترک به احوال پرسی سیستانی‌ها بروند در حالی که ارومیه خودشان هم مشکل دارد این یک پیامی است برای رساندن این پیام که ما به فرهنگ ملت سازی احتیاج داریم و هامون باید مساله همه باشد و حضور این عزیزان خودش یک پیام باشد و مساله اصفهانی نباید زاینده رود باشد و مساله آذربایجانی نباید صرفاارومیه باشد

همه باید ملی فکر کنیم

عرب:بله. ما فروردین ماه این تصمیم را گرفتیم و اتفاقا سفر ما مصادف شد با سفر آقای روحانی. من به خاطر سفرهای قبلی،‌ دوستان را راهنمایی کردم . معضلات و مشکلات زیادی در منطقه انواع و اقسام وجود دارد که درباره هر یک می‌توانیم صحبت کنیم.

**مدت‌ها است همه از سیستان بی‌خبر هستند

آقای هادی درباره خیانت تاریخی در حق سیستان توضیح می‌دهید؟

هادی: نکته مهم سیستان برای من این بود که ما همه از سیستان بی‌خبر بودیم از مسئولان بگیرید تا ما. برای همین هم پیشنهاد دادم از تبریز به سیستان برویم. خودم که به سیستان رفتم. متوجه شدم این بی‌خبری تازه نیست و مدت‌‌ها است که ما از سیستان بی‌خبریم.

از عمد؟

هادی: من چندان علاقه‌ای ندارم واردبازی‌های کلامیشوم. ابتدا بگویم اگر سیستان را در نقشه ببینید به خیلی از پرسش ها پاسخ داده می‌شود. سیستان تقریبا دور افتاده ترین نقطه ایران است. دماغه‌ای از ایران است که وارد افغانستان شده است. مثلی است که دو ضلعش با افغانستان همسایه است یک ضلعش با ما همسایه است و فقط اگر کسی با خود سیستان کار داشته باشد سیستان می‌رود مثل شهرهای دیگر سر راه نیست. این باعث شده اساسا ارتباطها بین سیستان با دیگر کشور بسیار کم باشد.

**سیستان هم بن بست است و هم فقیر

چرا این طور شده؟

هادی: ما مناطقی مثل سیستان در کشور کم نداریم که دور افتاده است. ما مغان را هم داریم. در خوزستان هم چنین بخش‌هایی داریم اما در همین بخش‌های دور افتاده لب مرز که گمرکی هم نیست، هر یک چیزی دارند که توجه‌ها به خاطر آن موضوع به آن نقطه جلب شود. مثلا مغان محصولات کشاورزی دارد و خوزستان نفت ولی سیستان هم بن بست است و هم فقیر. یعنی ارزش اقتصادی قابل توجهی که مرکز نشینان به آن توجه کنند ندارد و همین باعث شده سیستان در 150 سال گذشته مثل بچه یتیمیبماند و اگر احتمالا نمی‌گفتند که رستم یلی بود در سیستان ما حتی اسمش را هم نمی‌شنیدیم و نمی‌دانستیم. حالا چرا سیستان به این غربت افتاد قصه‌اش تاریخی است. در دوره‌ای که قرارداد ترکمن چای بسته شد و بخش‌ بزرگی از شمال کشور را از دست دادیم همان موقع بخش بزرگی از شرق را هم از دست دادیم. حاکم هرات اعلام استقلال کرد. محمدشاه قاجار نیرو برای سرکوب فرستاد انگلستان به حمایت از حاکم هرات کشتی به خلیج فارس فرستاد و یک جزیره را اشغال کرد و شرطش این بود از هرات برگردند و همین طور هم شد.

**انگلستان و ماجرای تکه تکه کردن سیستان

در دوره ناصرالدین شاه همحاکم هرات به سیستان حمله کرد و آن را تصرف کرد. باز جنگ شد. در قرار داد قبلی نوشته شده بود، ‌اگر باز جنگی شود،‌ حکم انگلیس خواهد بود. باز هم بریتانیا حکم شد و حکمیت انگلستان منجر به جدا شدن نیمی از سیستان شد. الان رود هیرمند که رود مرزی ما است قبل از اینقرارداد رود مرزی نبود. سیستان کوچک شد تا همین منطقه مثلث امروزی. درباره اینکه انگلیس چرا این کار را کرد خلاصه‌اش این است که سیاست زمین‌های سوخته را اجرا می‌کردچون بین هند و روسیه نیاز به یک منطقه حائل داشتند و از جدایی افغانستان حمایت کردند به همین ترتیب بلوچستان را هم دو تکه کردند در حالی که کل آن خاک ما بود و آنجا هم همین اتفاق افتاد. حکمیت انگلستان به درباره سیستان حرف مشخصی درباه هیرمند نداشت و گفته بودند طرفین آب را استفاده کنند. چند سال بعد از این یعنی 1284 مسیر رود هیرمند عوض می‌شود باز اختلاف پیش می‌آید و باز انگلیس حکمیت می‌کند و باز به نفع افغانستان رای می‌دهد و مرز تا رود هیرمند می‌آید. و بندی در قرار داد می آورند که طرفین حق دخل و تصرف در حریم رود را ندارند. این می‌گذرد تا سال 1318 و دوره رضاشاه. سیاست رضا شاه در آن دوره این بود که با همسایگان ایران متحد شود. با ترکیه و عراق و افغانستان قراردادی معروف به قرارداد پاریس بست. آن دوره‌ای که قراردبین رضاشاه و محمدنادرشاه بسته شد که آب هیرمند بالمناصفه بین ایران و افغانستان تقسیم شود. ‌ما از آن دوره یک سند در اختیار داریم که وضعیت سیستان را خیلی دقیق توصیف کرده است. دکتر تقی بهرامی یکی از پیشکسوتان دانش کشاورزی ایران است ایشان در همان سالاز طریق اداره فلاحت مامور می‌شود تا گزارشی درباره وضعیت سیستان بدهد.

**هیرمند 400 تا 800 متر مکعب در ثانیه آب داشت

در گزارشش هیرمند را این گونه توصیف کرده است: 200 متر عرض، 2تا 5 متر عمق دارد و 400 تا 800 متر مکعب در ثانیه هم آب دارد. این قرارداد برای 1318 است. سال 1320 جنگ جهانی اول می‌شود و رضاشاه تبعید می‌شود و تحولاتی رخ می‌دهد و طرف افغانی زیر قرار داد می‌زند و 7-8 سال بعد علارقم اینکه در قراردادهای قبل تعیین شده بود کسی حق ندارد در آب هیرمند مداخله کنند،شروع به سد سازی می‌کنند. باز اختلاف می‌شود و این بار حکم آمریکا قرار می‌گیرد ماجرای 1328 تا 1351 طول می‌کشد به احتمال زیاد دلیلش اوضاع داخلی افغانستان است. 1351 قراردادی از طرف گروه آمریکایی تنظیم می‌شود و آقای هویدا با محمدموسی شفیق با صدراعظم وقت افغانستان قراردادی می‌بندند که حق آب ایران از هیرمند را 26 مترمکعب در ثانیه تعیین می‌کنند. ببینید رد سال 1310 در گزارش حجم آب 400 تا 800 متر مکعب در ثانیه خمین زده می‌شود اما در قرارداد26 متر مکعب در ثانیه می‌آید.

**حق آب ایران یک چهلم آب هیرمند تعیین شد

یعنی یک بیستم؟

هادی: تازه اگر ما کف آب یعنی 400 را در نظر بگیریم و گرنه حق ایران یک چهلم آب هیرمند تعیین شده است. خب این قرارداد خیلی فاجعه و تکان دهنده بود. چرا و چگونه بسته شد؟ محل بحث است.

**شاهگفت سیستان ارزش اقتصادی برای ما ندارد

چرا صدایی در ایران بلند نشد؟ نه روشنفکر نه چپ نه مذهبی. در سال 51 بالاخره انقلابی‌ها خیلی فعال بودند. چرا کسی اعتراض نکرد؟

هادی: بخشی از پاسخ به این برمی‌گردد که ما ایرانی‌ها کلا از سیستان بی‌خبریم. پشت پرده این قضیه را اسدالله علم خیلی خوب نوشته است. علم آن موقع روزنوشت داشت و وزیر دربار پهلوی بود و جزء نزدیک ترین افراد به شاه. هر روز با هم بودند. علم ابتدا پیش محمدرضا می‌رود و خواهش می‌کند قرارداد مبادله نشود و می‌گوید بالاخره می‌خواستید از پادشاه افغانستان مقابل روس‌ها حمایت کنید. این پادشاه که پیر است و بالاخره می‌میرد. اوضاع افغانستان هم طوری است که روس‌ها خواهند آمد. قرار داد مبادله نشود. نظر شاه اما این بود که قرارداد مبادله شود و خودمان آب را مدیریت می‌کنیم. علم اصرار می‌کند بر این کار و شاه می‌گوید باشد می‌گویم بررسی کنند. روز بعد علم پیگیر ماجرا می‌شود وخطاب به شاه می‌گوید«آیا اجازه می‌دهید به وزیر خارجه بگویم قرارداد با افغان‌ها را به تاخیر بیندازد؟ فرمودند نه. من گفتم مطالعه کرده‌اند.» ببینید قرارداد الان در مرکز پژوهش‌های مجلس است. قرارداد یک صفحه است و خودش هم مطالعه نکرده و شاه گفته همان طور درست است. علم باز اصرار می‌کند و شاه می‌گوید نظر دولت این است که سیستان ارزش اقتصادی برای ما ندارد.

سیستانی که می‌گویند ارزش اقتصادی ندارد، ‌آن موقع حدود 150 هزار نفر جمعیت داشت. همین سیستان بیش از نصف اراضی سیستان باتلاق و نیزار بوده یعنی حدود 90 هزار گاو داشتند، و ببینید چه قدر تولید شیر و گوشت و ماهی داشته است. چرا ارزش اقتصادی نداشت؟ چون آن موقع دوره طلایی نفت ایران بود. دولت مفت نفت را می‌فروخت. از نظر آنها سیستان ارزش اقتصادی نداشت. این ماجرای قرارداد هیرمند به روایت علم این گونه است که زمانی که امضای قرارداد را از تلویزیون می‌دیده می‌گوید نتیجهاین خیانت 10 تا 15 سال دیگر ظاهر می‌شود.

**علم به خاطر سیستان پای شاه را بوسید

علم می‌گوید خیانت است؟

هادی: بله. به شاه گفته بود آنجا خواهد خشکید و در شهریور حتی کف هیرمند نمناک نخواهد بودو در آن موقع من مرده‌ام ولی یک قطعه از گوشت بدن من را بریده‌اند و پیش چشم من جلوی سگ انداخته‌اند. می‌دانسته که چه اتفاقی خواهد افتاد.

عرب: یک بار که شاه می گوید من می‌دهم مطالعه کنند، علم روی پای شاه می‌افتد و پایش را می‌بوسد.

هادی: ماجرای حق آبه ما در هیرمند همین طور تمام می‌شود. تنها کسی که نسبت به این ماجرا موضع داشت خود علم بود و دلیل موضع داشتنش هم این بود که خودش بیرجندی بود و املاک بسیاری در منطقه داشت و سالها حاکم سیستان بود و منطقه را می‌شناخت. به جز او هیچ اعتراضی در تاریخ نمی‌بینم. خود علم این قدر ناراحت بود شب‌های متمادی سیستان کابوسش بود و سر همین هم استعفا می‌دهد.

**سیستان با غمزه یک دختر ایرلندی فراموش شد!

این دو روز آخر را این طور ترسیم کرده است:

18 خرداد سال 56:

صبح شرفیاب شدم و سعی کردم خودم را بسیار خوشحال نشان دهم. گزارشات متفرقه را عرض کردم و مرخص شدم اما باز کابوس سیستان گویم را فشار می‌داد. به باغ رفتم و ساعتی گردش و تفکر کردم که وظیفه‌ام درباره معبود و محبوبم چیست؟(منظورش از معبود و محبوب شاه است) آیا پس از 38 سال خدمت سر یک کار بی‌نتیجه موجبات ناراحتی او را فراهم کنم؟ وظیفه‌ام دربرابر کشورم چه می‌شود؟ به هر حال در شش و بش هستم و در آمپاس عجیبی گیر کرده‌ام و شب و روز کابوس می‌بینم. فردای آن روز می‌نویسد: سری به دفتر زدم به دختر ایرلندی تلفن زدم که به باغچه شمیران بیاید. کمی دیر آمد و کابوس سیستان دوباره گلویم را گرفت. وقتی آمد گرفته بودم . خجالت کشیدم گریه کنم. دو ساعت با او صحبت کردم. خوشبختانه خیلی خوشگل است و انسان چه بخواهد و چه نخواهد مجذوب او شده و مسائل دیگر را فراموش می‌کند.

تمام می‌شود. تنها کسی که نسبت به سیستان حساسیت داشت،‌ سطح حساسیتش به اندازه‌ای بود که با یک دختر ایرلندی فراموش شد. و آب به مقدار 26 متر مکعب در ثانیه رسید و همین مقدار هم در خشکسالی‌های دهه 80 کم و کمتر و در سال 83 به صفر رسید و نتیجه این شد که ما الان می‌بینیم

**نگاه مردم به سیستانی‌ها نادرست است

بعد از انقلاب هم متاسفانه توجهی به سیستان نشده. اصلا چرا در رسانه‌ها هیچخبری از سیستان نیست؟

هادی: بعد از انقلاب فقط شاه عوض شد اما مردم همان مردم هستند و همچنان مردم ما به سیستانی‌ها به دید اشرار و قاچاقچی نگاه می‌کنند و اهمیتی برایشان ندارد سیستان. در حالی که سیستانی‌ها آدم‌های دوست داشتی هستند. حتی بلوچ‌هایی که این قدر از آنها می‌ترسیم،‌ جیش العدل نیستند. ریگی نیستند. بسیار انسان‌های دوست داشتنی و ایرانی هستند. یک زمینه ملی دارد این قصه. آنجا اولا فقیر است و دوما بن بست است و سوما همه ما تمرکز گرا هستیم. همه به تهران و مراکز استان‌ها فکر می‌کنیم. اما واضح تر بگویم. مساله سیستان انکار شده. این خیلی اسفناک است. ما در دهه 80 خشکسالی سیستان شروع شده که شدیدترین خشکسالی در 600 سال گذشته است. اول بی‌توجهی شد. بعد انکار شد و مردمی که چاره‌ای جز مهاجرت نداشتند، ‌رو به مهاجرت آوردند. یک نمونه بگویم. درباره مهاجرت سیستانی‌ها تحقیق می‌کردم. هیچ اطلاعاتی نمی‌دهند چون محرمانه است. اما سرشماری‌ها تقریبا سند است.

**موج مهاجرت از سیستان انکار شده/ روستاها خالیشده است

تفاوت بین سال 85 و سال سال 90 تقریبا 100 هزار نفر کاهش جمعیت نشان می‌دهد. گزارش‌های میدانی هم همین را نشان می‌داد. روستاها اغلب خالی شده‌اند روستاهای 100 خانواری الان 2خانوار دارد. سال 92 نماینده مردم سیستان در مجلس داد زده که 70 درصد روستاهای سیستان خالی شده است. مسئولان محلی هم می‌گویند در سال 92، پنج تا 7 هزار خانوار فقط از زابل مهاجرت کرده اند. خانواده‌های آنجای هم 3-4 نفری نیستند، 7-8 نفری هستند و این تعداد را در تعداد مهاجرت‌ها ضرب کنید. یعنی موج مهاجرت آنجا راه افتاده. این موج انکار شده است. مردم آنجا هم مردم ضعیفی هستند. مردم تهران و اصفهان نیستند که اعتراض کنند یا به شبکه‌های اجتماعی و خبرنگار دسترسی داشته باشند تا صدایشان را برسانند. سطح سواد پایین است و مردم گرفتار مشکلاتی هستند که به این مطالبه‌ها نمی‌رسند. آنجا سطح نیازها خیلی پایین است مسالشان این است که چه طور گرد و خاکی که از شب تا صبح جلوی خانه‌اش جمع شده را جمع کند،‌ فرصتش کجا بود که اعتراض کند؟ نتیجه این شده که وقتی مستند آقای عرب پخش شد، ‌بمب خبری بود‌، سکوت شکست،‌ سیستانی‌ها شب تا صبح نخوابیدند و از فردا گفتن از هامون و مهاجرت مساله امنیتی و تشویش اذهان عمومی نبود. مردم دیدند که می‌توانند بگویند هامون خشکیده است. شبکه محلی هامون که همچنان تصاویر 15 سال پیش را نشان می‌دهد، دروغ است.

**مظلوم‌ترین مردم ایران سیستانی‌ها هستند

آقای قاضی شما به عنوان یک هنرمند، برای اولین بار که به سیستان رفتید با توجه به پس زمینه ذهنی که داشتید، چه دیدید؟ ذهنیت شما درست بود؟

قاضی: من قبلا تا خود سیستان نرفته بودم اما تا روستاهای خراسان جنوبی رفته بودم. اما تصویری که در ذهن داشتم با توجه به قضیه جیش العدل فکر می‌کردم با مردم بسیار خشنی روبرو هستیم. نمی‌گویم راحت قبول کردیم. اما وقتی رفتیم برخلافذهنیتم بود.من به بیشتر نقاط ایران سفر کرده‌ام اما باید به جرات بگویم مظلوم‌ترین مردم ایران سیستانی‌ها هستند و برخلاف تصویر رسانه‌ها خشن نیستند. از نظر بحث عکاسی هم سیستان هم تا حالا دیده نشده است. ما در سفر اول با حجم وسیعی از چیزهایی روبرو شدیم که اصلا فکرش را نمی کردم و این برای من یک اتفاق خوب بود.

**عمق فاجعه در هامونخیلی بیشتر از ارومیه است

با چه چیزهایی روبرو شدید؟

قاضی: من درباره هامون خیلی شنیده بودم اما عمق فاجعه را باید از نزدیک ببینید. من خودم سال ها درباره دریاچه ارومیه و خشکسالی کار می‌کنم. وقتی هامون رفتم دیدم عمق فاجعه خیلی بیشتر از ارومیه است. هامونی که ما دیدیم هامون مرده بود. بیشتر سیلاب‌های خطرناکی بود که افغانستان برای خلاصی از شرش به سمت ایران سرازیر کرده بود.

آن هم در سالی که بیشترین بارش را نسبت به میانگین سالانه داشته است؟

عرب: البته این بارش قابل پیش بینی بوده و گفته بودند که مرزبانی بیاید و بخشی از دیوار مرزی را که ورود مواد مخدر کشیده شده، خراب کند(البته بماند که این دیوار هیچ تاثیری در کاهش ورود مواد مخدر نداشته) از زمان دستور تخریب ،‌کاری انجام نشد تا 24 اردیبهشت، 5 کیلومترش را خراب کردند. یعنی اساسا 2ماه آب ما پشت خاکریز ماند و به هدر رفت.

پس آن قدرها هم بارندگیتاثیری در خشکسالی سیستاننداشت؟

عرب: چرا حجم باران زیاد بود به همره بارش‌های زمستانی، ولی این حجم آب می‌توانست خیلی از مشکلات سیستان را حل کند ولی توانستند فقط به 10 درصد هامون آب برسانند و آن ده درصد هم با عمق بسیار کمی پرآب شده که تا شهریور تبخیر می‌شود. اینها باید رودخانه‌ها را لایروبی می‌کردند و خط مرزی هامون باید تخریب می‌شد. آب ما پشت دیوار ماند و وارد خانه‌های مردم در افغانستان شد.

**یک اتاق 3 متری برای زندگی یک خانواده و مرغ و خروس و دام

خانم باقری شما چه تصویریاز سیستان در ذهن داشتید و چهدیدید؟

باقری: من اصلا تصویر خشنی از این مردم نداشتم چون دوستیبلوچداریم و می‌دانستم مردم مهربانی هستند. اما آنچه دیدم این بود که فکرش را نمی‌کردم در ایران جایی باشد که در یک اتاق 3 متری با دو بچه و چند بز و گوسفند زندگی کند. ما به دهی رفتیم که دو قایق داشتندکه یک قایق آب آشامیدنی خودشان بود و قایق دیگر آب دامشان. دام یعنی یک گوسفند و مرغ و خروس. من اصلا فکر نمی‌کردم جایی در ایران با حد از فقر روبروباشیم

 آقای عرب! شما چند بار به سیستان سفر کرده‌اید؟

عرب: من در طی سال‌های مختلف چند بار به سیستان سفر کرده‌ام اما نوع نگاهم به مساله در این سال‌ها خیلی متفاوت است. من سال‌های قبل به صورت اجتماعی به مساله سیستان نگاه نمی‌کردم و قصه را متفاوت دیدم. وقتی یک نفر به عنوان مسئول به این منطقه می‌رود نگاهش این است که یا تبعیدی است یا کار شاقی انجام می‌دهد و این نگاه باعث می‌شود معیشت و فقر به چشمش نیاید. باید یک مسئول کنار مردم باشد، ‌همراه با آنها سفر کندتا واقعا مشکلاتشان را ببنید با نگاه امنیتی اصلا دیگر مشکلات این مردم دیده نمی‌شود. معتقدم خیلی از مسائل امنیتی حل می‌شوداگر نگاه اجتماعی داشته باشید. می‌گویید نه؟ ماجرا شناسنامه ‌ها را از آقای قاضی بشنوید.

**عربستان و قطر برای بچه‌های بی‌شناسنامه سیستان شناسنامه صادر می‌کنند

منظورتان هم افراد بی‌شناسنامه است؟ همان‌هایی که از طرف قطر و عربستان برایشان شناسنامه صادر می‌کنند؟

هادی: بله. اما من ماجرای قطر و عربستان را نمی‌دانم. ماجرا چیست؟

سال 90 ما سفری به سیستان و بلوچستان داشتیم یکی اهالی منطقه برایمان تعریف می کرد خیلی از بچه‌هایشان شناسنامه ندارند ولی قطر و عربستان آمده و برایشان شناسنامه صادر کرده است. اصل این ماجرای بی‌شناسنامه ‌ها چیست؟

هادی: در طی سفرمان ما به خانه‌ای رفتیم که خانمی با دو بچه‌اش با بز و گوسفندشان در شرایط بسیار تاسف باری زندگی می‌کردند. این خانم به ما گفت بچه‌هایم شناسنامه ندارند. این مسالهدر ذهنم ماند که چه طور یک نفر شناسنامه ندارد؟ روایت شما خیلی خوب بود. از زنپرسیدم چرا ندارند؟ گفت ندارند. گفتم چرا ندارند؟ گفت پدر ندارند. این حرف مساله شد برای من. این خانم بچه‌ای داشت که تا سوم ابتدایی درس خوانده بود و دیگری تا ششم اما چون شناسنامه نداشتند اخراج شده بودند. بچه آن قدر علاقه بهتحصیل داشت که رفته بود دوباره کلاس اول ابتدایی به امید اینکه دوباره اخراجش نکنند. آنجا با یکی از اعضای عضو پایگاه بسیج صحبت کردم که چرا اینها شناسنامه ندارند؟ گفت این یک نفر نیست و 6 خانواده دیگر در این روستا هستند یکی از آنها هم خواهر من. گفتم مساله شان چیست؟ گفت مساله این است که پدرشان رفته و گم شده و اینها را به رسمیت نمی‌شناسند اما مادرشان شناسنامه دارد و تبارش معلوم است.

**ایرانی‌هاییکه شناسنامه هم ندارند!

باز هم برای من سوال شد که پدر رفته اما مادر که هست، چرا شناسنامه نمی‌دهند؟ این قصه‌ای شد تا استشهاد محلی جمع کنیم و کمک کنیم به این 6 خانواده. از چند نفر دیگر و روحانی روستای دیگر پرسیدیم آنجا هم تعداد خیلی زیاد بود در حد 7-8 خانواده. برای همین ما رفتیم خدمت امام جمعه زهک. قصه را پرسیدم. گفتند اینها چند گروه هستند . عده‌ای بچه‌های پدرانی هستند که از افغانستان به اینجا آمده بودند، ‌ازدواج کرده و بعد رفته است. یک عده دیگر اصلا افغانستانی نیستند، اهل نیزار هستند و سال‌های متمادی که سیستان جزیره بود در نیزارها زندگی می‌کردند و ارتباطی نداشتند. ماموری آنجا برای شناسنامه دادن نرفتهو همین طور بی تبار مانده‌اند و حالا نسل دوم و سوم هم هر چه گفتند شناسنامه بدهند ندادند و می‌گویند شما افغانی هستید!

**10هزار نفرجیش عدل بالقوه در سیستان

چند نفر هستند؟

هادی: ما یک آمار غیر رسمی گرفتیم از مسئولان مربوطه و گفتند 1500 خانواده فقط در سیستان یعنی چیزی بیش از 10 هزار نفر فاقد شناسنامه است. من گفتم که دانشجوی جامعه شناسی هستم. وقتی اطلاعات جمعیتی به من داده می‌شود ناخودآگاه به تحولات اجتماعی فکر می‌کنم. 10 هزار فاقد شناسنامه یعنی آدم‌هایی که از نظر ما آدم نیستند. حقوق ندارند حتی اجازه سوار شدن به ماشین و آمدن به شهر ندارند. اگر قاچاقی آمدند، اجازه کار کردن ندارند. اگر قاچاقی کار کردند پول نمی‌دهند. مریض شدند خدمات درمانی نمی‌دهند. گفتم حاج آقا 10 هزار آدم بی شناسنامه در این منطقه یعنی 10 هزار جیش العدل بالقوه. روایت شما را من نمی‌دانستم و این یعنی عربستان و قطر همین بی شناسنامه‌ها را تور می‌کند، شناسنامه می‌دهد و از آنها بهره برداری می‌کند. عربستان و قطر که از اینها مهندس نمی‌سازد، ‌تروریست می‌سازد.

**این بچه‌ها انسان و مسلمان هستند و حق حیات دارند

به نماینده زابل در مجلس گفتم چرا کاری انجام نمی‌دهید؟ تا اسم بی‌شناسنامه‌ها را آوردم داد زد که آنها افغانی هستند! گفتم افغانی یعنی چه؟ اگر منظورتان نژاد افغانی است،‌ اینها افغانی نیستند سیستانی‌هایی هستند که در اثر مرز بندی آن طرف مانده اند تازه اینها اصلا آن طرف مرزی نیستند. اینجا اطلاعات خانوده‌شان معلوم است. مردم شهادت می‌دهند. سال‌ها زندگی می‌کنند. اینها حتی افغانستانی هم نیستند. تازه اگر افغانستانی باشند آدم که هستند، ‌مسلمان که هستند،‌ شیعه که هستند. یک برگ کاغذ دستش بدهید و بگویید شهروند درجه دهم است اما شهروند است. بگویید این افغانستانی است، تکلیفش را مشخص کنید. این انسان است،‌ حق حیات دارد، حقوق بر گردن حکومت مسلمان دارد. اجازه ندارید اینها را نبینید. حالا تصور کنید 10 هزار نفر فقط در سیستان این طور هستند، بلوچستان هم عینا همین مشکل را دارد ، در چنین شرایطی خودتان اوضاع فقر را تخمین بزنید.

**فقیرتر از آنی که تصورش را بکنید

آقای قاضی شما به عنوان یک عکاس حضور داشتید و مشکلات متعددی را در این منطقه دیدید. چه مساله‌ای برای شما میان همه این مشکلات بیشتر دغدغه بود؟

قاضی: بیشترین چیزی که آنجا دیده می‌شود معیشت مردم است. مردم آنجا بسیار فقیرتر از آن چیزی هستند که ما تصور می‌کنیم و این آنجا خیلی در چشم بود. آنجا بیشتر مشکل مدیریت آب دارند تا خشکسالی. با همان آب کم هم می‌شود کارهایی کرد ولی مساله معیشت مردم مستقیم به زندگی آنها وابسته است این را متاسفانه من خیلی دیدم. بیشتر روستاها یا خالی از سکنه هستند و حتی پول ندارند بچه‌هایشان را به مدرسه دولتی بفرستند و دولت باید بیشتر به این مساله توجه کند.

**قاطبه هنرمندان مثل مردم زندگی نمی‌کنند و مشکلات مردم را نمی‌بینند

آقای عرب! شما خواستید با زبان هنر مشکل مردم را بگویید. این اتفاق کم می‌افتد که هنرمندی ازهنرش برای حل مشکل مردم استفاده کند. چرا با چنین پدیده‌ای روبرو هستیم بین هنرمندان؟

عرب:چون قاطبه هنرمندان مثل مردم زندگی نمی‌کنند تالازم باشدچیزی راببینند. وقتی شما می‌توانی چیزی را به دیگران نشان دهی که خودت ببینی وقتی خودت نمی‌بینی چیزی را هم نمی‌توانی نشان دهی. وقتی خودت با مساله مردم سرو کله نمی‌زنی چه دغدغه‌ای باید داشته باشی؟ الان داد خود منتقدان از جشنواره فیلم فجر چه مستند و چه سینمایی در آمده. چون واقعیت ها را نمی‌بینند و در خیال خودشان زندگی می‌کنند و توهمات خود را به مردم نسبت می‌دهند. این مشکل قاطبه هنرمندان غیر نفتی ما است. خیلی‌هایشان هم در فضای اپوزوسیون کار می‌کنند اما همه‌اش ادا است. بخش عظیمی هم به رسانه ربط دارد و رسانه ما هم وابسته سیستم و بدنه تصمیم گیر به عنوان دولت است. من فکر می‌کنم وجهه رسانه‌ای هیچ کدام از دولت‌ها تا امروز به مسائل اجتماعی ما با نگاه اجتماعی نگاه نکردند. یا مسائل اقتصادی اجتماعی بوده یا ایدئولوژیک اجتماعی بوده یا امنیتی اجتماعی بوده. کاری که ما کردیم این بود که به مسائل اجتماعی از دریچه مسائل اجتماعی نگاه کردیم و اتفاقا با این نگاه حتی مسائل امنیتی هم قابل حل هستند. الان شناسنامه بدهید تا 10 سال دیگر 10 هزار جیش العدل نداشته باشید.

**محاصره یک روستا برای دزدیدن یک گوساله!

الان یکی از بزرگترین مشکلات منطقه دزدی‌های خرد است. خروس می‌دزدند با اسلحه! روستایی را محاصره می‌کنند تا گوساله بدزدند. چه کسی با اسلحه خروس می‌دزد؟ کسی که گرفتار نان شبش است. اگر به این آدم بگویید به جای یک خروس 2هزار تا خروس می‌دهیم و به جایش با اسلحه مواظب کامیون‌ها باش، می‌رود یا نه؟ به نظر من می‌رود . آن هم در فضایی که همه مصائب بشری در یک نقطه جمع شده است. آلودگی هوا دارند، آب ندارند، کشاورزی ندارند، هامون خشکیده، ‌صیادی ندارند،‌صنایع دستی ندارند. گردشگری به خاطر مسائل امنیتیشان کلا تعطیل است، جاده درست برای ترانزیت ندارند. هیچ صنعت و کارخانه‌ای وجود ندارد. یکی از مشکلاتشان این است که سطح سواد عمومی بسیار پایین است. خب دیگر چه چیزی برایشان می‌ماند؟ الان دو مشکل وجود دارد. یکی دوستانی که خارج از سیستم هستند و مثل مردم زندگی نمی‌کنند. دیگریآنهایی که داخل سیستم هستند و متوجه هستند و می‌خواهند کاری بکنند اما نگاه صحیحی ندارند.

مثالی می‌زنم. من قسمتی از جانستان کابلستان رضا امیرخانی را خیلی پسندیدم. می‌گوید وقتی با هواپیما از مزارشریف بلند شدم متوجه شدم چرا مردم افغانستان این قدر با هم مشکل دارند. چون این کشور از بالا همه‌اش کوه است. ملت وقتی ایجاد می‌شود که رفت‌و آمد کنند. جاده ندارد این کشور. میانگین سرعت اتوبوس‌ها 30 کیلومتر در ساعت است و فرایند ملت سازی کند می‌شود. الان مشکلات امنیتی در استان سیستانوجود دارد اما چون نگاه اجتماعی نیست، صدها برابر پولی که می‌توان هزینه کرد برای زیرساخت‌های اجتماعی در حوزه‌های امنیتی هزینه می‌کنند و جواب هم نمی‌گیرند. خب هی دیوار کشیدید هی سیم خاردار کشیدید جواب نداد. یک بار هم شده بیایید وضعیت اقتصادی و اجتماعی را بر طرف کنید، مشکلات امنیتی برطرف می‌شود.

**مستند دیوار امنیتی سکوت را شکست

این مستند چه قدر توانست تاثیرگذار باشد و مشکلی ازمردم سیستانرا حل کند؟

عرب: همین قدر که این مستند مردم منطقه را امیدوار کرد که می‌توانند خودشان مطالبه داشته باشند، خیلی خوب بود.یعنی دیدند این دیوار امنیتی سکوت شکسته شد و اتفاقی نیفتادو تلویزیون هم پخش کرد. این نشان دهنده این است که می‌شود حرف زد. این حرف زدن به نظر من، خیلی خوب است. این اتفاق مهمی برایشان بود. مساله‌ای که مستند قبلی و مستندی که تا چند روز آینده آماده می شود این است که مردم در مستند اول خودشان را در مستند دیدند و الان 7-8 چیز مشخص می خواهند و این مستند یک ادبیات مطالبه گرانه برایشان ایجاد کرد و خودشان مشکلاتشان را دسته بندی دیدند که آب بخواهند،‌ مدیریت آب بخواهند، خروجی چاه نیمه بخواهند،‌ دیوار مرزی باز شود،‌ منطقه آزاد تجاری و تثبیت ریزگرد‌ها را بخواهند که راس خواسته الان منطقه آزاد تجاری و تثبیت ریزگردها استتا این بیمار احیا شود. یکی نگاه زیست محیطی می‌خواهد و دیگری اقتصادی و انسانی. در مستند دوم هم راهکارها را نشان می‌دهیم که سیستان منطقه بادخیزی است و می‌توانند یک سوم برق کشور را تهیه کند. شتر مرغ می‌توانند پرورش دهند، پتانسیل داروهای گیاهی را دارند و اگر جذبتوریست در بهشت باستان شناسی ایران راه بیفتد کل منطقه تامین می‌شود.

**دنبال مقصر ساخت مستند هستند اما دنبال حل مشکل نه

حرکتی در مسئولان دیدید یا نه؟

عرب: من ندیدم اتفاق خاصی بیفتد. ممکن است کسی دنبال مقصر ساخت این مستند بگردد ولی دنبال حل مشکل نیستند. 400 میلیون متر مکعب آب را با یک تصمیم نا به جا هدر دادند.من یک نمونه می‌گویم.. 20 میلیارد تومان پول داده‌اند برای لایروبیو خاک رودخانه را قسمت شمال رودخانه ریختند 3هفته باد آمده و همه خاک‌ها دوباره ریخته شدتوی رودخانه! 20 میلیارد تومان را هدر دادند آن هم جایی که با یک تحقیق خیلی ساده می‌توانستند بفهمند باد شمالی جنوبی است و خاک را جنوب رود می‌ریختند نه شمالش!کسی آمد این مسئول را مواخده کند که 20 میلیارد پول مملکت را چه کردی؟ کسی به کسی نیست. حالا آن 20 میلیارد بماند.

**من هم جای دولت افغانستان بودم آب نمی‌دادم

این همه آب را دوباره فرستادند در چاه نیمه چهارم و همه دوباره تبخیر شد. واقعا بی‌تدبیری در حدی است که اگر من جای دولت افغانستان بودم همین مقدار آب را هم نمی‌دادم چون آب را هم که می‌دهند نمی‌توانیم استفاده کنیم و همه‌اش را هدر می‌دهیم. خود افغانستانی‌ها از خشک شدن هامون متضرر هستند به خاطر ریزگردها و به هم ریختن محیط زیست. قرار شد آب بیش از حد توافق هم بدهند و این کار را اهم کردند تا آب به هامون بیاید اما مسئولان ماخلف وعده کردند و آب را فرستادند چاه نیمه ها که همه تبخیر شد نه قابل شرب بود و نه قابل کشاورزی! من هم جای دولت افغانستان باشم آب نمی‌دهم.

**به مسئولان واقعیت‌های استان را نشان نمی‌دهند

شهر زابل،50 کارخانه دارد . 47 تا رسما تعطیل است، ‌2 تا نیمه تعطیل و یکی فعال. وزیر به منطقه آمده، او را بردند به همان یک کارخانه فعال! وزیر آمده دیده و رفته و تمام! ماجرای کارخانه شیر که خودتان مطلبش را منتشر کردید خودش یک قصه پردرد است. یک مشکل دیگر همین بزرگ بودن سیستان است. جنوب این استان از بارندگی زیاد در چابهار جنگل شده آن وقت شمال استان خشکسالی روبرو است وقتی هم که می‌خواهند میانگین بارش را اعلام کنند می‌گویند بارش در سیستان و بلوچستان زیاد شده است در حالی که فاصله شمال تا جنوب این 2 منطقه 9 ساعت است. از آن بدتر این که وقتی کسی از مسئولان به منطقه می‌آید آنها را به زاهدان و چابهار می‌برند و شکوفایی منطقه را نشان می‌دهند و تمام ! پول و وام میگیرند و برای خالی نبودن عریضه دو ساعت هم او رابه سیستان می‌برند و منطقه کوه خواجه را نشان می‌دهند. مسئول نمی‌بیند واقعیات را. استان می‌چیند که مسئول را کجا ببرد. بعضا شده مسئولی به منطقه رفته قرار بوده یک روز کامل بماند اما از دو ساعت او را برده‌اند. بنابر این مسئول نی‌بیند چه اتفاقی افتاده است.


منبع: خبرگزاری مشرق


كليه حقوق اين اثر متعلق بهhttp://www.Misagh.netميباشد.
هرگونه تقليد و نقل مطالب بدون ذكر منبع ممنوع می باشد.